کیارشکیارش، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دنیای من و کودکم

ششمین مروارید

کیارش جونم وقتی 11 ماه و 3 روزت شده بود دیدم یه مروارید دیگه از لثه ات سر زده دندان پایین از سمت چپ چند روزی بود ناخوداگاه آبریزش بینی پیدا کرده بودی یعنی اتفاق خاصی که منجر به سرماخوردگی بشه نیفتاده بود ولی طی تحقیقات و تجربیات و دوستان و اقوام علت آبریزش و  به خاطر دندون بوده یعنی کیارش جونم به این فکر می کنم یعنی چقدر شما درد می کشی که باعث آبریزش میشه الهی دورت بگردم ایشالله بقیه دندونات ایتقدر عذابت نده الان 5 یا 6 روز گذشته و من دارم بهت شربت سرما خوردگی میدم ولی اینگار نه انگار دکتر هم رفتیم گفت همین روند و ادامه بده ولی یادم رفت ازش بپرسم که ایا برا دندونش ابریزش داره یا نه ....ایشالله زودتر ابریزشت قطع بشه مامانی کوچولوی ...
31 فروردين 1392

کیارشی وارد 12 ماهگی می شود

سلام کیارش شیطون بلای مامان به آخرین ماه که به یکسالگیت نزدیک میشه رسیدیم خیلی خوشحالم که با تو لحظاتم و گذروندم پسرکم تو اولین روز از 12 ماهگیت وزنت 9 کیلو و 900 بود و قدت هم 80 سانت و دور سرت هم همون 47 سانت دو ماه گذشته بود قربون قد و بالات برم من کوچولوی مامان
31 فروردين 1392

تعطیلات پسرم چگونه گذشت؟

کیارش جونم ما امسال عید بیشتر وقتمونو توی خونه سپری کردیم و کمی هم مهمانداری مامان مرضیه و بابا حسن که از قبل از عید اومده بودند اینجا و خونه ما و خاله ها رفت و آمد می کردند چند روز اول عید جایی به غیر از عید دیدنی نرفتیم و هفته دوم 2 روز رفتیم خونه دایی بندر عباس که تو اونجا کمی دچار کمبود خواب شده بودی چون جات عوض شده بود پایان شب دوم خاله ناهید و پرستو از شمال با پرواز ساعت 4 صبح رسیدند و ما فردا صبح راه افتادیم اومدیم خونه و قرار شد که اونا بعد با مامان مرضیه و دایی اینا بیان 13 بدر جایی نرفتیم و خونه بودیم البته همه رفتند ولی ما به خاطر اینکه تو خوابت می اومد و دیگه بد موقعی بود نرفتیم فقط شب رفتیم کنار دریا و سبزه امونو به آب سپردی...
20 فروردين 1392

ایستادن کیارشی + عیدت مبارک پسرم

سلام کیارش عزیزم این اولین پست 1392 و که برات می نویسم ، از سال تحویل بگم که تو خواب بودی و منم بیدارت نکردم و در ساعت 2 و 30 دقیقه در حالیکه من و بابایی کنار سفره نشسته بودیم و دعا می کردیم و تو هم خواب بودی سال 1392 اغاز شد و 20 دقیقه بعد تو بیدار شدی ناهار خوردیم . این چند روز هم مثل روزهای دیگه گذشت و کمی عید دیدنی رفتیم و تو عیدی گرفتی و یه روز هم ظهری رفتیم کنار دریا و عکس گرفتیم . دیروز 3 بار تلاش کردی تا بایستی و بعد از 2 ثانیه تعادلت بهم می خورد خلاصه این روزها داری تلاش می کنی تا ببینم کی تعادلتو حفظ می کنی دوست دارم پسر گلم  
6 فروردين 1392
1